جدول جو
جدول جو

معنی آب لیمو - جستجوی لغت در جدول جو

آب لیمو
آبی که از فشردن لیموی ترش می گیرند
تصویری از آب لیمو
تصویر آب لیمو
فرهنگ فارسی عمید
آب لیمو
(بِ)
آبی که از فشردن لیموی ترش حاصل کنند:
آرزویی که ترا هست به آب لیمو
شرح آن راست نیاید به هزاران طومار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
آب لیمو
آبی که از فشردن لیموی ترش) گیرند عصاره لیمو
تصویری از آب لیمو
تصویر آب لیمو
فرهنگ لغت هوشیار
آب لیمو
آبی که از فشردن لیمو ترش به دست می آید
تصویری از آب لیمو
تصویر آب لیمو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب لمبو
تصویر آب لمبو
میوۀ لهیده و پرآب، میوه ای که آن را با دست فشار داده و آبکی کرده باشند مانند انار
فرهنگ فارسی عمید
(بِ لَ)
جوهر نمک
لغت نامه دهخدا
(بِهْ)
درختچه ای با برگی معطر بته یا درختچه ای است که برگ معطر دارد، با ساقی چون ساق مو و شاخهای سخت باریک و برگهای چون برگ بید ولی درشت یعنی زبر و خشک تر و شکننده تر از برگ بید و خزان کند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب لحیم
تصویر آب لحیم
جوهر نمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب لمبو
تصویر آب لمبو
میوه لهیده و پر آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب لنبو
تصویر آب لنبو
میوه ّ فشرده میوه شل شده پر آب: انارآب لمبو آب لمبه آب لنبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب پیما
تصویر آب پیما
قایق روی آب رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب زیپو
تصویر آب زیپو
چیز رقیق و کمرنگ (غالبا در مورد غذا گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب لمبو
تصویر آب لمبو
((لَ))
میوه ای که در اثر فشردن آبش را از دانه جدا کرده باشند، مانند انار، هرچیز له شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب زیپو
تصویر آب زیپو
((پُ))
غذای آبکی، رقیق و کمرنگ، کم مایه و بی مزه
فرهنگ فارسی معین
((بِ))
درختچه ای از تیره شاه پسندیان که برگ های آن طعم تند و کمی تلخ دارد و گل های کوچکش به صورت سنبله های متعدد در انتهای محور ساقه می روید، شربتی که از جوشاندن میوه به و اضافه کردن آب لیمو تهیه می شود
فرهنگ فارسی معین
لاک پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بند سار
فرهنگ گویش مازندرانی